نویسنده: سید امیرمحمد محسنی *




 

چکیده

تبیین روش های فهم متون و به خصوص متون دینی، که از آن در مباحث تفسیری به روش های تفسیری و در مباحث جدید غربی، از آن به هرمنوتیک یاد می شود از مهم ترین مباحثی است که به لحاظ پیشینی بودنشان جز مبادی روش فهم متون می باشند، تفاوت برداشت از متون (برداشت های بعضاً متناقض) تحمیل انواع تفسیر بر متون و..... که منجر به نزاع هایی در علوم دیگر (علوم پسین) نظیر کلام و فقه و.... می شود، ریشه در مباحث روش شناسی فهم متون (هرمنوتیک) دارد.
فرآیند فهم متون دینی به چه کیفیتی می باشد ؟ تفسیر و تاوبل چه ارتباطی با هم دارند ؟ شرط ورود به متن به صورت کاملاً منطقی به چه صورتی خواهد بود ؟
ما در این مقاله ابتدا به تعریف هرمنوتیک پرداخته و با اشاره به معنای تاویل، در پی کشف بازیابی جایگاه تاویل در فهم متون هستیم.
واژگان کلیدی
هرمنوتیک، تأویل، تفسیر، ظاهر باطن، کلمات، متشابهات.

مقدمه (1)

1-1. تعریف موضوع

نظریۀ تفسیر متون یا هرمنوتیک یا تاویل، تئوری است که در باب فهم متون و تفسیر آن، ارائه شده است تفسیر به معنای فرآیند کاوش معنا و عمل پرده برداری از معنای متن، مبتنی و متوقف بر قواعد هرمنوتیک می باشد.
فرآیند فهم متن و عملیات کشف معنا، نیازمند مهارتی است که فرد مفسر را، هم بر تصور قواعد و اصول لازم و هم تطبیق مناسب آنها بر متن قادر می سازد.

1-2. تاریخچه

« هرمنوتیک و تاویل از روزگاران قدیم، در غرب و جهان اسلام مطرح بوده است. عالمان دینی جهت کشف معانی متن مقدس و تفسیر آنها رویکردهایی از جمله تهذیب و تزکیۀ نفوس را پیشنهاد می کردند، در غرب نیز در اوائل قرن نوزدهم متفکرانی چون شلایر ماخر، ویلهلم دیلتای و هانس جورج گادامر این دانش را به صورت جدیدی پایه گذاری کردند نظریۀ تفسیر شلایر ماخر با تبدیل هرمنوتیک با وضعیت خاص به قواعد عام، حول دو اصل « تفسیر دستوری » و « تفسیر فنی » می چرخید. دیلیای نیز با ارائۀ روش شناسی عام در علوم انسانی و با تمییز دادن و روش مند کردن آن دسته از علوم با علوم طبیعی، هرمنوتیک را وارد عرصۀ جدیدی ساخت. گادامر نیز با تدوین اثر مهم «حقیقت و روش» در سال 1960، تاویل گرایی را در راستای تفکر هایدگری قرار داد و برخلاف شلایر ماخر و و دیلتای که فاصلۀ تاریخی و فرهنگی مفسر از مولف منشا بد فهمی می دانستند، بر این نکته اصرار داشت که فهمیدن متن، بدون پیش فرض ها و اعتقادات مفسران امکان پذیر نیست براین اساس کشف نیت مولف، برای او چندان اهمیت نداشت. » (2)
هرمنوتیک قلمروئی بسیار گسترده است، که با تمام رشته‏های دانایی انسان و با نیروی‏ ادراک و فهم انسان سروکار دارد. در نتیجه، تاریخ هرمنوتیک به یک معنا، با تاریخ شناخت‏ آفرینش معناها و ساختن‏ها همراه است.
اگر بخواهیم نمونه‏هایی در مورد تأویل و تفسیر کتاب‏های مقدس ارائه کنیم شاید برای ما متونی، که هم دسترسی به آن‏ها ساده‏تر و هم آشنایی با مباحث بنیادین آن‏ها بیشتر است، تأویل و تفسیرهای است که از قرآن مجید در طول سده‏های، نوشته و شماری از آن‏ها منتشر شده‏اند. در مورد حجم عظیمی از تأویل‏های گوناگون از سوی مذاهب و فرقه‏های گوناگون جهان اسلام در سده‏های طولانی فراهم آمدند. همچنین کتاب‏هایی‏ در شرح و توضیح معنای تأویل و تفسیر نوشته شدند که امروز راهنماهای خوبی در فهم‏ هرمنوتیک قرآنی محسوب می‏شوند. به‏عنوان نمونه می‏توان کتاب مفاتیح الغیب نوشتۀ ملا صدرا را نام برد که از زاویۀ خاص، یعنی از نگاه یک فیلسوف و خداشناس شیعه، حدود سیصد سال پیش به زبان عربی نوشته شده است دستۀ دیگر از متون، متن‏های نظری و فلسفی‏ای هستند که به اصل مسئلۀ تأویل‏ پرداخته‏اند و در آن‏ها نظریه‏ای درباره تأویل ارائه شده، یاحرکتی فکری و نظری در آن‏ جهت آغاز شده است. «شاید قدیمی‏ترین نمونۀ چنین متونی مکالمۀ ایون نوشتۀ افلاطون‏ باشد. در این مکالمه، سقراط با ایوان یکی از راویان و شارحان شعرهای هومر، دربارۀ کار او گفتگو و نظریه‏ای در باب تأویل ارائه می‏کند. » (3)
در جهان اسلام عالمان دینی جهت کشف معانی متون مقدس و تفسیر آن‏ها رویکردهایی از جمله تهذیب و تزکیۀ نفوس را پیشنهاد می‏دادند. هرمنوتیک یا همان‏ تأویل در اسلام گرچه به‏گونۀ مستقلی مطرح نشد، اما مورد غفلت نبوده است، بلکه‏ اندیشمندان علوم قرآنی و دانشمندان علم اصول در آثار خود جهت دستیابی به اهداف فقهی و تفسیری به مباحثی از جمله علم تفسیر و تفاوت آن با تأویل، روش‏ها و مناهج تفسیری و انواع تفسیر نقلی؛ رمزی، اشاری، شهودی، عقلی و اجتهادی، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر به‏ رأی و مباحث الفاظ همچون علم به وضع، انواع دلالت‏های تصویری، تصدیقی اولی و تصدیقی ثانوی، کشف مراد مؤلف و متکلم و مسئلۀ «ظهور» و غیره پرداختند. «اصطلاحات هرمنوتیک و تأویل معنای نزدیک به هم دارند و در یک مفهوم با هم‏ مشترک هستند و آن لزوم برگرفتن حجب از متون اعم‏ از متون قدسی و غیر قدسی و کشف و ظهور آن‏هاست. و در نهایت کلام، هرمنوتیک، تفسیر و تأویل گام بلند انسان‏ برای رفع و دفع چالش‏های حاکم میان برداشت‏های خود بامفاهیم قدسی و امور دینی است.» (4)

هرمنوتیک

2-1. هرمنوتیک در لغت

در بررسی لغوی واژۀ هرمنوتیک با واژۀ هرمس روبرو می شویم هرمس نام خدای پیام آور در یونان می باشد پیام هم در زبان مصداق پیدا می کند و هم در خط؛ یعنی دو وسیله ای که انسان برای درک معنا و انتقال آن به دیگران به کار می برد. «کار هرمس، فرآیند « به فهم درآوردن » بوده که در این امر، عنصر زبان نقشی حساسی بر عهده دارد. هرمس واسطه ای بود که به عنوان مفسر و شارح، پیام خدایان را از قلب ماهیت کرده، محتوای آن را که فراتر از فهم آدمیان بود، برای آنها به گونه ای قابل درک در می آورد. برخی از محققان، ساختار سه ضلعی تفسیر را شاهد صدقی بر این ریشه یابی و ارتباط کلمۀ هرمنوتیک با هرمس می دانند. هرشرح و تفسیری سه ضلع دارد
نشانه، پیغام یا متن که نیازمند تفسیر است
واسطۀ حصول فهم یا مفسر (هرمس)
رساندن پیام نشانه یا متن به مخاطبان
واژۀ هرمنوتیک امروزه در تمام زبان‏های اروپایی کاربرد دارد و کسی آن را ترجمه نمی‏کند. در فارسی امروز گاه آن را به «علم تفسیر» «علم تأویل» و «هنر تأویل» برگردانده‏اند. هرمنوتیک علم نیست و اگر از روش نیز معنایی در حد علم باوری امروزی به ذهن بیاید، باید گفت که روش هم نیست. هرمنوتیک فعالیتی است‏ ادراکی و ارتباطی که می‏توان آن را به نظریه‏هایی تقلیل داد که با تجربۀ تأویل، توضیح، شرح و تفسیر پدیدارها سروکار دارند و پیشینۀ آن‏ها به گذشته‏های بسیار دور باز می‏گردد، یعنی به روزگار تلاش جهت ادراک متن‏های مقدس هندی، مصری، ایرانی، یونانی و غیره و نیز متون مقدسی که به زبان‏های باستانی آشوری، عبرانی، کلدانی نوشته‏ شده‏اند. در صورت فقدان نظریه‏هایی دربارۀ تأویل و تفسیر متون تلاش برای شرح و توضیح این متون نمی‏توانست به نتیجه برسد. امروز این نظریه‏های، به‏گونه‏ای نادرست، به‏ نظر برخی از پژوهشگران ابتدایی می‏آیند، در صورتی که به هیچ رو ابتدایی نیستند و شماری از آن‏ها از نظریه‏های مدرن به مراتب کامل‏تر و پیچیده‏ترند. (5)

2-2. تعریف اصطلاحی هرمنوتیک

منطق و علم هرمنوتیک، مبحثی است که دربارۀ مبانی نظری تفسیر و تفهیم سخن می گوید این منطق و مبحث علم، در اصل شعبه‏ای از شعب الهیات و در حکم مبنای‏ نظری شروح کتاب مقدس و متضمن بر اصول و قواعدی بوده که مفسر به استناد آن‏ها، نصوص مقدسه را شرح و تفسیر می‏کرده است.
اما در دوره‏های بعد، احکام روش‏های تفسیری کتاب مقدس و اصول مبانی آن، به‏ کتب دیگر نیز تسری می‏یابد و در نتیجه از این اصطلاح روش‏شناسی عمومی مراد می‏شود که می‏تواند به یکسان در همۀ علومی که در رتبۀ زبان و عبارت آمده، به کار بسته شود. با این تحول روش‏های تفسیری کتب مقدس با نظریۀ غیردینی تفسیر یکی‏ می‏شود و انجیل نیز در عداد یکی از بی‏شماران کتابی درمی‏آید که بر مبنای این اصول و قواعد تفسیر می‏شود. این تحول که بنابر سیطرۀ مذهب اصالت عقل و به اقتضای شرایط دورۀ منور الفکری پیش‏آمد موجب شد تا تفسیر که اساسا تفسیر نصوص دینی بود، غیر دینی شود، و حوزۀ آن توسعه یابد. (6)
در باب تعریف هرمنوتیک دیدگاه های متنوعی ارائه شده است

جان مارتین کلادنیوس

این اندیشمند، علوم انسانی را مبتنی بر هنر تفسیر می دانست و هرمنوتیک را نام دیگر آن تلقی کرد او قائل بود که در فهم عبارات گفتاری و نوشتاری، ابهاماتی رخ می دهد که درک کامل آنها را دچار مشکل می کند هرمنوتیک هنر دست یابی به فهم کامل و تام عبارات گفتاری و نوشتاری است این هنر دارای قواعدی است که به آن قواعد هرمنوتیک گفتهمی شود. (7)

آگوست ولف

ایشان قائلاست که «هرمنوتیک علم به قواعدی است که به کمک آن، معنای نشانه ها درک می شود »این تلقی از کارکرد و تفسیر هرمنوتیک، فهم را نهتنها نیازمند درک زبان متن، بلکه محتاج دانش تاریخی نیز می داند مراد از دانش تاریخی، شناخت زندگی مولف و شرایط تارخی و جغرافیای زندگی اوست مفسر ایده آل هرآنچه را که مولف می دانسته را باید بداند. (8)

فردریش ارنست شلایر مآخر

او به هرمنوتیک به مثابۀ « هنر فهمیدن » می نگریست. ایشان به مسالۀ بد فهمی توجه کرد و برآن بود که تفسیر متن دائماً درمعرض خطر ابتلا به سو فهم قرار دارد.
به عبارت دیگر، در نظر کلادینوس، اصل بر صحیح بودن فهم و تفسیر است مگر آنکه اشکال و ابهامی پیش بیاید و هرمنوتیک دانشی کمکی برای رفع ابهام و پیچیدگی است اما درتلقی شلایر ماخر اصل بر سوءفهم است مگر آنکه به کمک قواعد هرمنوتیک از بد فهمی پرهیز شود. (9)
شلایر ماخر نخستین کسی بود که درصدد طرح نظریۀ همگانی تأویل برآمد؛نظریه‏ایکه به یکسان در مورد متون دینی و غیردینی صادق باشد. او وجود یک معنای نهایی‏ نهفته را در متن باور داشت و نمی‏توانست بپذیرد که هر تأویلی به این معنا نزدیک باشد. از نظر او، متون معناهایی درونی و باطنی دارند که مؤلف آن‏ها خداست و ما نمی‏توانیم‏ به نیت‏های او پی ببریم، ولی این واقعیت که قادر به فهم این نیت و منظورها نیستیم، نباید چنین برداشت شود که آن معنای نهایی و نهانی در اصل وجود ندارد و در عین حال‏ به این معنا هم نیست که ما باید کار شناخت و فهم این متن رارها کنیم. (10)

ویلهلم دیلتای

هرمنوتیک رادانشی می داند که عهده دار ارائه روش شناسی علوم انسانی است ازنظر وی، سر اطمینان آوری قضایای علوم تجربی در روشنی روش شناسی آن نهفته است. (11)
ویلهلم دیلتای، اندیشمند آلمانی دیگری است که در پایان سدۀ نوزدهم می‏زیست و توجه زیادی به کار شلایر ماخر داشت، معتقد بود که هر تأویل از تجربه‏ای زیسته برمی‏خیزد و در نهایت در زندگی جای می‏گیرد. در نتیجه متن اصلی همواره با معنای نهایی و قطعی(همان که‏ پدیدآورنده‏اش به آن اندیشنده بد و طالب آن بود)وجود دارد و مستقل است از اینکه‏ تأویل ما از آن درست باشد یا نه. نیت مؤلف مهم است و باید بتوان راه‏هایی برای کشف‏ آن یافت. از نظر دیلتای نکتۀ مهم رابطۀ میان تأویل و زندگی است. این رابطۀ تاریخی‏ است و در نتیجه ما باید درپی تدقیق نگرش تاریخی خود برآییم. با بینش دقیق تاریخی‏ و باتوجه به این رابطه، ملاکی در مورد حقیقت تأویل خواهیم یافت. (12)

هایدگر

سرانجام همۀ این مباحث درست مثل آنچه در هنر و زیبایی‏شناسی رخ داده است، به هادیگر می‏رسد. اما او ادامه، راه سلف را نمی‏پوید و درصدد گذر از آنهاست. به نظر هیدگر، همۀ آنچه پیشینیان در مباحث تفسیری‏ گفته‏اند بر مدار خود بنیادی دائر بوده است. البته این امر مانع از آن نبود که او از تفکر آنها و مباحث مطرح شده نکته‏های فراوان بیاموزد، اما سهم خاص هیدگر در هرمنوتیک و مباحث تفسیری همانا برقرار کردن پیوند پیشین علم تفسیر با عرفان و حکمت و علم الهی است. او به جای توجه به اصول و قواعد تفسیری و یا فراهم آوردن‏ مبنای روش‏شناختی برای علوم انسانی، به حقیقت تفسیر و نسبت آن با حقیقت وجود و نحوۀ خاص ظهور و خفای آن در هردوره روی می‏آورد. تنها هیدگر است که از تفسیر متون گذر کرده و آشکار گفته است که هرمنوتیک اولاً و بالذات با تفسیر حقیقتوجود آدمی مرتبط است، نه با یک متن به خصوص.
او تفسیر را به حقیقت وجود آدمی‏ مؤول داشته و آن را یکی از شئون دازاین دانسته است. به بیان دیگر، او شأن تفسیر را نه‏ فقط تنویر معانی لفظی کتب و صحایف، بلکه کشف حجب از اشیا و ظهور آمدن‏ وجود دانسته و بدین ترتیب به‏معنای تأویل در مأثورات تفسیری اسلام نزدیک شده‏ است. تذکر هیدگر اگرچه در مقام تفکر فلسفی به نهایت درجه مهم است، اما با در نظر گرفتن اینکه او ساحت مقدس را فرو بسته و امکان تعالی و رسیدن به مقام اشارت را منتفی‏ می‏داند، تذکر او در حد یک تذکر باقی می‏ماند و خود نیز داعیۀ دیگری ندارد. در حالی که مفسران اسلامی رسیدن به مقام اشارت و لطایف و حقایق را شرط لازم تفسیر می‏دانند. در نظر آنها، تفسیر مفسری که خود آنچه را که می‏گوید دارا نباشد، تفسیر به‏ رأی و مردود خواهد بود. لذا اگر کسی ساحت قدس را فرو بسته بداند، در واقع حکم به‏ امتناع تفسیر حقیقی کرده است و شاید مسکوت گذاشتن مطالبی که کاملا جنبۀ دینی‏ دارند از سوی هیدگر به همین ملاحظه بوده باشد. (13)

تأویل

3-1. تاویل در لغت

در لسان العرب آمده است: « تأویل: تفسیر کلامی الذی تختلف معانیه الاول: الرجوع»(14)
صاحب مفردات در این‏باره می‏گوید: « تأویل از اول یعنی رجوع و بازگشت به اصل.»
«المؤئل: للموضع الذی یرجع الیه: مکان و جای بازگشت است.
تأویل هو رد الشی‏ء الی الغایه المراده منه علما کان او فعلا: تأویل رد کردن چیزی به سوی غایت و مقصودی است، که آنچه از آن اراده شده، می‏تواند علم‏ باشد یا عمل.
تاویل از راه علم مانند آیۀ 7 سورۀ آل عمران هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب ؛ « اوست کسى که این کتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آیات محکم [صریح و روشن‏] است. آنها اساس کتابند و [پاره‏اى‏] دیگر متشابهاتند [که تأویل‏پذیرند]. اما کسانى که در دلهایشان انحراف است براى فتنه‏جویى و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروى مى‏کنند، با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه‏داران در دانش کسى نمى‏داند. [آنان که‏] مى‏گویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه [چه محکم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان کسى متذکر نمى‏شود.» (15)
و تاویل از طریق فعل مانند آیۀ 57 سورۀ اعراف  هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ؛ « آیا [آنان‏] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزى که تأویلش فرا رسد، کسانى که آن را پیش از آن به فراموشى سپرده‏اند مى‏گویند: «حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست که براى ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] بازگردانیده شویم، تا غیر از آنچه انجام مى‏دادیم انجام دهیم؟» به راستى که [آنان‏] به خویشتن زیان زدند، و آنچه را به دروغ مى‏ساختند از کف دادند.» (16و 17)
همچنین در مجمع البحرین آمده که: « التأویل: ارجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهر الی معنی اخفی منه، مأخوذ من آل یئول‏ اذا رجع و صار الیه قوله تعالی(ابتغاء تأویله)» (18)
«ای ما یئول الیه من معنی و عاقبه» یعنی آنچه معنی و سرانجام به او برمی‏گردد(19)

3-2. تاویل در قرآن

در آیات شریفۀ قرآن واژۀ تاویل هفده بار بکار رفته است که دوازده بار دربارۀ غیر قرآن و پنج بار در مورد قرآن بکار رفته است مواردی که واژۀ تاویل دربارۀ غیر قرآن به کار رفته است، یکی از چهار معانی زیر مدنظر می باشد (20)
تعبیر خواب و حقیقتی که خواب از آن حکایت دارد و هرکسی نمی تواند به آن پی ببرد. (21)
حکمت و اسراری که در کارهای حضرت خضر نهفته است برای دیگران و حتی برای کسی مانند حضرت موسی آشکار نبود. (22)
حقیقت و سرانجام غذای دو نفر هم بند حضرت یوسف و چگونگی و. ویژگی های آن. (23)
نتیجۀ کارهای اختیاری انسان و به دیگر سخن، عاقبت و فرجام کار یا چهرۀ دیگر آن که برای همه کس روشن نیست. (24)
در پنج موردی که واژۀ تاویل درمورد قرآن به کار رفته است، یکی از چهار معنای زیر مد نظر است
معنای حقیقی و منظور واقعی برخی از آیات متشابه.
معنا و معارف باطنی آیات کریمه، اعم از آیات محکم و متشابه
مصداق خارجی و تجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن کریم دربارۀ آخرت و دیگر پیش گویی های آن
مصادیق برخی ازآیات کریمه که از دید عرف و افراد عادی پنهان است
کلمۀ تأویل هفده بار در قرآن بکار رفته، حال آنکه کلمۀ تفسیر تنها یک بار در سورۀ فرقان آیۀ 33 آمده است.
 وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیرا؛ « و براى تو مَثَلى نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان براى تو آوردیم.» (25)
در ادامه به دو نمونه از آیاتی که در آنها تاویل به کار رفته است اشاره خواهیم کرد
وقتی دو همنشین یوسف در زندان رؤیا خویش را برای او حکایت می‏کنند و می‏گویند:  قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی‏ رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ؛ « گفت: «غذایى را که روزى شماست براى شما نمى‏آورند مگر آنکه من از تعبیر آن به شما خبر مى‏دهم پیش از آنکه [تعبیر آن‏] به شما برسد. این از چیزهایى است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند رها کرده‏ام،» (26)
 وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً؛ « و اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه‏] یتیم در آن شهر بود، و زیرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‏] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم‏] به حدّ رشد برسند و گنجینه خود را- که رحمتى از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى.» (27)
تأویل در این آیه، به ‏معنای بیان مصلحت اعمالی است‏ که به ظاهر نادرست هستند، جون کارهایی که آن عبد صالح(خضر)انجام می‏داد، در نظر موسی بی‏معنا می‏نمود و حتی با نشانه‏های علم و صلاح و تقوی که از آن مرد صلح آشکار بود تناقض داشت.
یا تأویل به‏معنای‏ عاقبت در آیاتی از قران چنین آمده است: « و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تأویلا » (پیمانه را در وقت کیل به درستی پر کنید و با ترازوی صحیح و سالم توزین کنید که این بهتر و خوش عاقبت‏تر است.) (28)
« یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی‏ء فردو الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذاک خیر و احسن تأویلا » (ای مؤمنان از خدا و رسول و والیان امور خود اطاعت کنید. پس چنانچه در موردی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول واگذارید. اگر به خدا و روز دیگر ایمان‏ دارید، این بهترین و خوش عاقبت‏تر است. ) (29)
با توجه به این آیات می توان گفت: « تأویل»عبارت است از حرکت شی‏ء یا پدیده‏ای در جهت بازگشت به‏ اصل و ریشه‏اش یا در جهت رسیدن به غایت و عاقبتش همراه باتدبیر و مراقبت، البته این‏ حرکت از نوع حرکت مادی نیست، بلکه منظور حرکت ذهنی و عقلی درفهم‏ پدیده‏هاست. (30).
علت شیوع این اصطلاح در میان مفسران استعمال کلمۀ «تأویل»در سورهء آل عمرانآیۀ 7 است که خود آیات قرآنی را مدنظر دارد: « فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراخسون فی العلم... » (اما کسانی که در دلهایشان کجی(انحراف از راه راست)وجود دارد به جهت‏ فتنه‏جویی و یافتن تأویلی ساختگی به پیروی از آیه‏های متشابه آن می‏پردازند، در حالی‏ که جز خدا و راسخان و استواران در علم و دانش تأویل آن را نمی‏دانند.... ) (31)
در تفسیر این آیه آمده است « تأویلی که جز خداوند از آن آگاهی ندارد، همانا واقعیت‏هایی است که مرجع و برگشت‏ آیات به آن‏هاست مانند حقیقت صفات خدا و حقیقت و کیفیت عالم غیب، از بهشت‏ گرفته تا دیگر متعلقات آن. (32)
بنابر این تفسیر وقایع و اتفاقات خارجی تاویل وجود های ذهنی و خطی است چراکه چنانچه در منطق آمده است هرچیزی چهار مرحلۀ وجودی دارد: در ذهن، در لفظ، در کتابت و در خارج که وجود عینی هرچیزی است. آنچه ابن تمیمه تأویل نامیده‏ دیگران به‏عنوان مصدایق عینی و خارجی از آن یاد کرده‏اند. ابن تمیمه معتقد است که هر جا تأویل دربارۀ قرآن به کار رفته است، قرآن با نظر به واقعیت خارجی آن نظر دارد

3-3. نظر علامه طباطبائی(ره)در تأویل

علامه طباطبائی(ره)در توضیح معنای تأویل و کیفیت ارتباط آن با الفاظ آیات‏ می‏گوید:
« تأویل آیه امری عینی و خارجی است که نسبت به آن مدلول آیه همچون نسبت ممثل‏ است به مثل. بنابراین تأویل اگرچه از جهت دلالت مدلول(لفظی)آیه نیست لیکن به نوعی حکایت آیه محسوب می‏شود. به‏طوری که همواره بین آنها ارتباط خاصی وجود دارد. درست نظیر این ضرب المثل«فی الصیف ضیعّت اللبن»در مورد کسی که می‏خواهد به چیزی دست یابد، ولی زمینه و اسباب آن را قبلا از بین برده است؛زیرا مفهومی که‏ کلمات ضرب المثل بر آن دلالت دارد یعنی«از بین بردن شیر توسط کسی که با آن‏ کار دارد»آن معنایی نیست که در مورد ذکر شده منظور گردیده است. ولی با این همه‏ بیانگر حال مخاطب است و تصویرکنندۀ آن در ذهن، به‏گونه‏ای که مفهوم حاصل از کلام(مثل)براساس مدلول لفظیش، دربردارندۀ معنای متصور می‏باشد، بدون آنکه لفظ بر آن دلالت نماید. همچنین است تأویل آیات قرآن؛زیرا آن حقیقت خارجی که موجب‏ تشریح حکمی از احکام یا بیان معرفتی از معارف الهی و یا وقوع حادثه‏ای می‏گردد، همان‏ مضمون قصه‏ای از قصه‏های قرآنی است و اگرچه مدلول لفظی القا امر و نهی یا بیان‏ حقیقتی از حقایق الهی و یا واقعه‏ای مشخص نمی‏باشد، ولی در عین حال نظر به ارتباط خاصی که بین آن احکام(بیان حقایق)و حوادث و این الفاظ وجود دارد، الفاظ مزبور در حقیقت اثر حاکی از واقعیت نفس الامری خاصی است... بنابراین تأویل از قبیل امور عینی‏ والایی است که از قلمرو تقیدات لفظی برتر بوده، تنها ثبت آن با الفاظ به جهت نزدیک‏ ساختن آن به اذهان می‏باشد. (33)

جایگاه تأویل در قرآن

متفکرین اسلامی برای نشان دادن اهمیت مسالۀ تاویل و بیان جایگاه آن در قرآن کریم به این آیه تمسک می کنند «و الکتاب المبین انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم » (قسم به کتاب آشکار؛همانا آن را قرآنی عربی قرار دادیم شاید که شما تعقل‏ کنید. محققاً آن(قرآن)در اصل کتاب نزد ما وجود دارد و بلند مرتبه و استوار است. (34)
علامه طباطبائی(ره)در خصوص این آیه میگوید:
« این آیه به خوبی دلالت بر آن دارد که قرآن نازل شده، نزد خدا، مرتبه‏ای بس شامخ‏ داشته، از قلمرو عقل بشری بیرون است. لیکن خداوند جهت عنایت به بندگان آن را به صورت کتاب(قبل خواندن)قرار داد و لباسی از الفاظ عربی بر تن آن کرد تا شاید مردمان تعقل کنند و در آنچه عقل و شناخت را به آن راهی نیست که در ام الکتاب‏ قرار داشته باشد.
و در ادمه با تمسک به این آیه می فرماید « بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ » (بلکه آن قرآن‏ مجید است در لوحی نگاه داشته شده...) (35) قرآن را برتر از آنچه ما می‏خوانیم و در آن تفکر می‏کنیم واقعیتی است که نسبت آن به قرآن، به مثابه نسبت روح است به تن و متمثل و این‏ واقعیت همان چیزی است که در قرآن به نام«کتاب حکیم»خوانده می‏شود. هم اوست که‏ اساس و معتمد معارف و مضامین قرآنی می‏باشد. این واقعیت والا نه از سخن الفاظ پر اکنده و متقاطع است و نه از قبیل مدلولات لفظی از همین جاست که حقیقت تأویل‏ آشکار شده و روشن می‏گردد که چرا فهم عادی و نفس ناپاک نمی‏تواند به درک آن‏ نائل آید. (36)

عالمان به تأویل

بدلیل آنکه معنای بطنی آیات به سادگی فهمیده نمی شود و نیازمند سازوکار تاویل هست سوالی ایجاد می شود آن این است که چه کسانی به معنای بطنی آیات که در طی فرآیندی به نام تاویل کشف می شود، آگاه هستند ؟
از روایات که در این مورد رسیده برداشت می شودکه تفسیر فرع بر فهمیدن است و اگر بخواهیم مفاهیم و معنای قرآن را به لحاظ ارزش گذاری طبقه بندی کنیم به این صورت می شود که 1- ترجمه 2- تفسیر 3- تاویل
در آیات زیر معیار اینکه چه کسانی قرآن را می فهمند و توانایی تفسیر آن را دارند بیان شده است قرآ« میفرماید: « لا یسمه الا المطهرون» (لمس نمی کنند قرآن را مگر مطهرون) (37) علامه در ذیل این آیه می فرمایند تا آدمی به مقام پاکی و طهارت باطن نرسیده باشد، حقایق قرآنی را بر وفق ادراکات شیطانی و شئون سبعی و بهیمی خود تفسیر می‏کند. لذا مطهرین همان کسانی هستند که قرآن شریف را که در«کتاب مکنون و مستور» است ادراک می‏کنند و منظور از«مس کردن مطهرین»همان قوۀ علم و ادراک آنان‏ است. اینان افرادی هستند که طهارت در قلوبشان نازل شده و طهارت چیزی جز زوال‏ پلیدی از قلب نیست و قلب هم، همان قسمتی است که در انسان عهده‏دار جنبۀ ادراک و اراده است. پس طهارت قلب، همان پاکی نفس انسانی در ناحیۀ اعتقاد و اراده است که به‏ تعبیر قرآن«رسوخ در علم»است؛زیرا که خداوند در سورۀ آل عمران آیۀ 7، راسخان در علم را به دو صفت توصیف کرد. اینان«هدایت‏یافتگانی»هستند که در علم و اعتقاد خود ثابت و پابرجا هستند قلوبشان منحرف نیست و از فتنه پیروی نمی‏کنند. » (38)

قلمرو تأویل

بنابر تفسیر بعضی از آیات بکارگیری سازوکار تاویل که ریشه بطن دار بودن آیات دارد مختص به آیات خاصی نیست بلکه تمام آیات دارای معنای بطنی هستند در آیاتی چون  هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون  ؛ « آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بیاید؟ [اما] روزى که پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت [پدید] آید، کسى که قبلًا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمى‏بخشد. بگو: «منتظر باشید که ما [هم‏] منتظریم.» (39)
یا آیه  بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمین؛ « بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانى [هم‏] که پیش از آنان بودند، همین گونه [پیامبرانشان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است » (40)
این آیات هیچ گاه تاویل را مختص به آیات خاصی نکرده بلکه به زبان فنی آیات از این جهت اطلاق دارند و شامل همۀ آیات می شود.
احکام و تشابه از الفاظی هستند که بر حسب‏ لغت مفهوم و معنای روشنی دارند و خدای متعال کتاب شریفش رابه هردوی آن‏ها توصیف فرموده است.
 الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ؛ « الف، لام، راء. کتابى است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمى آگاه، به روشنى بیان شده است » (41 )
 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد؛ « خدا زیباترین سخن را [به صورت‏] کتابى متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان مى‏هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏گردد. این است هدایت خدا، هر که را بخواهد، به آن راه نماید، و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست » ( 42)
« روشن است که در این آیات تمام قرآن رابه احکام و تشابه توصیف نموده است. بنابراین احکام تمام قرآن از نظر نظم و بیانات وجود دارد به آن کتاب متشابه گفته می‏شود. باوجود این در آیۀ شریف هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب ؛ « اوست کسى که این کتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آیات محکم [صریح و روشن‏] است. آنها اساس کتابند و [پاره‏اى‏] دیگر متشابهاتند [که تأویل‏پذیرند]. اما کسانى که در دلهایشان انحراف است براى فتنه‏جویى و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروى مى‏کنند، با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه‏داران در دانش کسى نمى‏داند. [آنان که‏] مى‏گویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه [چه محکم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان کسى متذکر نمى‏شود.» (43)
آیات قرآنی تقسیم شده‏اند، یعنی بعضی‏ آیات محکم و بعضی دیگر متشابه خوانده شده‏اند. آشکار است که مراد از دو لفظ مذکور در اینجا غیراز معنایی است که در صورت مدنظر داشتن تمام کتاب اراده‏ می‏شود. منظور از«احکام محکمات قرآن»در آیۀ 7 آل عمران اتقان و ثبات خاصی‏ است که در این قبیل از آیات وجود داشته و به واسطۀ آن اتقان در دلالت کردن بر مدلول خود تشابهی ندارد؛لذا باید گفت قرآن احکام را برای بعضی آیات، پس از نزول‏ و تفصیل آن‏ها ثابت می‏کند؛ولی در سورۀهود آیۀ (1) احکام قبل از نزول و تفصیل‏ موردنظر قرار می‏گیرد یعنی به تمام آیات ناظر می‏گردد. چنان‏که در خصوص متشابهات‏ نیز همین‏طور است، یعنی تشابه در آیۀ 23 سورۀ زمر بدین معنا است که تمام آیات قرآن دارای نظم واحد هستند، از حیث سلوب و روش تشابه کامل دارند، اما متشابهات‏ در آیۀ 7 سورهء آل عمران شامل آیاتی می‏شود که مصداق و مدلول واقعی آن‏ها درنظر ابتدایی برای سامع روشن نیست یعنی در نگاه اول این آیات با معانی و مصادیق دیگر اشتباه می‏شوند و این تشابه همچنان برقرار است تا زمانی که آیات مذکور به«محکمات » رجوع داده شوند و این‏چنین معانی واقعی در کدام یک از آن‏ها روشن می‏گردد. » (44 (

بطن

7-1. بطن در لغت

ابن منظور در ذیل واژه مذکور می گوید: « البطن من کل شیئی جوفه ؛ بطن هر چیز درون و عمق آن است. » (45)
« بطن در هر چیزی خلاف ظهر است مانند بطن زمین و ظهر زمین و مانند باطن و ظاهر. » (46)
«اصل بطن عضوی از بدن است که جمع آن بطون است. خداوند می فرماید: « و اذا انتم اجنۀ فی بطون امهاتکم» (آنگاه که شما جنین هایی در شکم مادرانتان بودید. ) (47) «و قد بطنته»، یعنی به بطن و عمق آن رسیدم. « بطن » ضد « ظهر » است... و به هر موضوع پیچیده ای بطن و به هر موضوع آشکاری ظهر گفته می شود... به آنچه با حس درک می شود « ظاهر» و به آنچه از حس پنهان است « باطن» گفته می شود. » (48)

7-2. بطن در اصطلاح

برای بطن د رکتب تفسیر چند معنا ذکرشده است
« ظاهر قرآن، تلاوت آن و باطن قرآن فهم و درک آن است. » (49)
« مقصود از بطن آیه ؛ مفهوم گسترده و دامنه داری است که در پس پرده ظهر (یعنی ظاهر، که در بند خصوصیات مورد نزول است) نهفته است که تحت شرایطی این مفهوم و سیع بایستی از بطن آیه استخراج شود. » (50)
« تاویل به معنای انتزاع مفهوم عام و گسترده از آیه ای که در مورد خاصی نازل شده است به عبارت دیگر از تاویل به معنا، گاهی به « بطن » یعنی معنای ثانوی و پوشیده ای که از ظاهر ایه بدست نمی آید هم تعبیر شده است؛ در مقابل « ظهر » یعنی معنای اولیه ای که ظاهر ایه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را می فهماند. » (51)
« بطن معنای نهفته در زیر ظاهر است چه آن معنی یکی باشد یا بیشتر نزدیک به معنی ظاهری باشد یا دور از آن. » (52)

7-3. بطن در قرآن

زمانی که قرآن کریم دعوت به تفکر وتعمق می کند (53) در حقیقت بیان می کند که در پس پردۀ ظاهر الفاظ معناهای عمیقی نهفته است این به معنای این است که قرآن جدای از معانی ظاهری دارای معانی عمیقی نیز هست که در اصطلاح مفسران به آن بطن گفته می شود

7-4. بطن قرآن در نگاه روایات

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند « ان للقرآن ظهراً و بطناً لبطنه بطن الی سبعۀ ابطن » (برای قرآن ظاهری است و باطنی و برای باطن آن باطن دیگری است تا هفت بطن. ) (54)
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « و له ظهر و بطن، فظاهره حکم و باطنه علم ظاهره انیق و باطنه عمیق... » ( برای قرآن ظاهری است و باطنی، ظاهرش حکم است و باطنش علم و دانش، ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است) (55)
امام علی (ع) می فرمایند: « ... و ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق، لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به » (قرآن ظاهرش زیبا و باطنش ژرف است، شگفتی هایش تمام نمی شود و اسرار نهفته آن پایان نمی پذیرد و تاریکی ها جز با قرآن بر طرف نگردد. ) (56)

9- پی نوشت :

( 1 ) این بحث در حوزۀ فلسفۀ معرفت دینی مطرح می شود وقتی ما معرفتی را از دین بدست می آوریم ، برای تشخیص ماهیت آن و نیز انواع و علل تطور معرفت دینی ، خطاهای ممکن و علل وقوع خطاها ، رهیافت های گوناگون به معرفت دین و نیز آسیب شناسی معرفت ایجاد شده ، به یک سلسله مطالعات کلان ، فرانگر و عقلانی نیازمندیم که باید در هیات یک دانش مستقل سامان یابد ما چنین دانشی را فلسفۀ معرفت دینی می نامیم . ( خسروپناه ، فلسفه های مضاف ، 2 / 55 ) فلسفۀ دینی را می توان این گونه تعریف کرد :
فلسفۀ معرفت دینی ، مطالعه ای فرانگر ، عقلانی برای کشف دین است . فلسفۀ معرفت دینی ، فرانگر و مشرفانه موضوع خود را تحلیل می کند . از آنجا که فلسفۀ معرفت دینی باید به گونه ای عینی و براساس ارائۀ شواهد در موضوع خود ، جستجو کند و به تحلیل عقلانی آن بپردازد ؛ در تعریف آن می توان استقرا را نیز درج کرد وقتی با هرنوع منطق کشف ، به سراغ مدارک و متون دینی می رویم و معرفت دینی شکل می گیرد ، به خودی خود این سوال مطرح می شود که آیا این معرفت صائب است یا غیر صائب ؟
در خصوص ماهیت معرفت دینی سه دیدگاه وجود دارد :
1- دیدگاه افراطی که معتقد است همۀ آنچه به صورت معارف دراختیار ماست بی کم و کاست ، مقدس و منطبق با نفس الامر دین است .
2- دیدگاه تفریطی که می گوید : اصولاً معرفتی که ما از مدارک دین به دست می آوریم ، هرگز نمی تواند با واقع دین انطباق داشته باشد این دیدگاه معرفت دینی و دین را دو چیز مطلقاً مجزا از یکدیگر می داند .
3- دیدگاه سوم بر آن است که اگر با روشگان صحیح و منطق موجه و دوال و مدارک معتبر ، عزم اکتشاف دین کنیم ، معرفتی بدست می آوریم که احتمال دارد یک سره صحیح و احتمال دارد ، برخی از گزاره ها و آموزه های آن ، با واقع دین مطابقت نکند ، اما علم اجمالی داریم که اکثر آنچه فراچنگ آورده ایم به واقع اصابت کرده است و قضایای خطا نیز چون اگر به روش معتبر ، کسب شده است ، موجه است ( خسروپناه ، فلسفه های مضاف ، 2 / 56 )
( 2 ) خسروپناه ، کلام جدید ، ص132
( 3 ) احمدی،ساختار و هرمنوتیک، ص73-72
( 4 ) ریخته‏گران، ص27
( 5 ) احمدی،آفرینش و آزادی، ص5
( 6 ) ریخته‏گران، ص9
( 7 ) واعظی ، ص 27
( 8 ) واعظی ، ص27
( 9 ) واعظی ، ص 28
( 10 ) احمدی،ساختار و هرمنوتیک، ص76
( 11 ) واعظی ، ص 28
( 12 ) احمدی ، ساختار و هرمنوتیک ، ص 77
( 13 ) ریخته‏گران، ص 267
( 14 ) ابن منظور، ص32
( 15 ) سوره 3 ، آیه 7
( 16 ) سوره 7 ، آیه 53
( 17 ) راغب اصفهانی، ص 27
( 18 ) سوره 3، آیه 7
( 19 ) طریحی، ص 313
( 20 ) رجبی ، ص14
( 21 ) سوره 12 ، آیه 6 ،17 ، 21 ، 36 ،44 ، 45 ، 100
( 22 ) سوره 18 ، آیه 78 ، 82
( 23 ) سوره 12 ،آیه 37
( 24 ) سوره 4 ، آیه 59 ؛ سوره 17 ، آیه 35
( 25 ) سوره 25 ، آیه 33
( 26 ) سوره 12 ، آیه 37
( 27 ) سوره 18 ، آیه 82
( 28 ) سوره 17 ، آیه 35
( 29 ) سوره 4 ، آیه 59
( 30 ) ابوزید، ص 386-382
( 31 ) سوره 3 ، آیه 7
( 32 ) رشید رضا ، به نقل ازمعرفت ، ص 276
( 33 )طباطبائی ، المیزان، ص52
( 34 ) سوره 43 ، آیه 2
( 35 ) سوره 85 ، آیه 22
( 36 ) طباطبائی،المیزان، ج 15،آیه 55
( 37 ) سوره 56 ،آیه 79
( 38 ) طباطبائی،المیزان، ص103
( 39 )سوره 7 ، آیه 53
( 40 ) سوره 10 ، آیه 39
( 41 ) سوره 11 ، آیه 1
( 42 ) سوره 39 ، آیه 23
( 43 ) سوره 3 ، آیه 7
( 44 ) طباطبائی،المیزان، ص 53
( 45 ) ابن منظور ، واژۀ بطن
( 46 ) فراهیدی ، واژۀ بطن
( 47 ) سوره 53 ، آیه 32
( 48 ) راغب ، واژۀ بطن
( 49 ) زرکشی ، ج 2 ، ص 170
( 50 ) معرفت ، علوم قرآنی ، ص 91
( 51 ) معرفت ، تفسیر و مفسران ، ج1 ، ص 25
( 52 ) طباطبائی ، المیزان ، ج3 ؛ ص74
( 53 ) مانند
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً  ؛ « آیا در [معانى‏] قرآن نمى‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند.» ( 4 / 82 )
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها؛ « آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟ » ( 47 / 24 )
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون؛ « آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ‏] از هر گونه میوه‏اى [فراهم‏] باشد، و در حالى که او را پیرى رسیده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان‏] گردبادى آتشین بر آن [باغ‏] زند و [باغ یکسر] بسوزد؟ این گونه، خداوند آیات [خود] را براى شما روشن مى‏گرداند، باشد که شما بیندیشید. » ( 2 / 266 )
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ «و اگر مى‏خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات‏] بالا مى‏بردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که‏] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم‏] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان‏] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.» ( 7 / 176 )
( 54 ) معرفت ، تفسیر و مفسران ، ج 2 ، ص 353
( 55 ) فیض ، ج 1 ، ص 4
( 56 ) کلینی ، ج 4 ، ص 398

10- منابع و ماخذ
1- قرآن کریم
2- خسرو پناه، عبد الحسین، فلسفه های مضاف، چاپ اول، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1385 ش
3- خسرو پناه، عبد الحسین، کلام جدید با نگرش اسلامی، چاپ دوم، تهران، نهاد رهبری، 1390 ش
4- احمدی، بابک، ساختار و هرمنوتیک، بی چا، تهران، گام نو، 1380 ش
5- ریخته‏گران، محمد رضا، منطق و مبحث هرمنوتیک، بی چا، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1378 ش
6- احمدی، محمد، آفرینش و آزادی، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز(دفتر فرهنگ اسلامی)، 1377 ش.
7- واعظی، احمد، در آمدی بر هرمنوتیک، چاپ چهارم، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1386 ش
8- ابن منظور، لسان العرب، بی چا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
9- اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، بی چا، بی جا، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی‏تا.
10- طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، بی چا، بی جا، المکتبه المرتضویه، 1386
11- رجبی، محمود، روش تفسیرقرآن، چاپ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390 ش
12- ابو زید، نصر حامد، معنای متن، ترجمۀ مرتضی کریمی‏نیا، بی چا، تهران، طرح نو، 1380
13- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، بی چا، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388
14- فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، بی چا، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، بی تا
15- معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، بی چا، قم، موسسه فرهنگی التمهید، 1376
16- طباطبائی، محمد حسین، المیزان، بی چا، قم، انتشارات اسلامی، 1361 ش
17- معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، چاپ اول، قم، سمت، 1379 ش
18- زرکشی، بدر الدین، البرهان، بی چا، بیروت، دار المعرفه، 1391
19- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بی چا، بییروت، دارا الحیا، بی تا